"انسانی" همان "اسلامی" است - قسمت اول - (فطری،عقلانی،آسان،اخلاقی)
نشست های معرفتی دانشجویان سراسر کشور- مشهد-رمضان89
بسمالله الرحمن الرحیم
به محضر برادران و خواهران عزیز عرض سلام میکنم. از اینکه بنده را قابل دانستید و به جمع خودتان دعوت کردید و پذیرفتید تشکر میکنم. ماه مبارک رمضان را تبریک عرض میکنم. حالا چه به شوخی و چه به جدی، چون یکی از بستگان ما که مرحوم شدند میگفتند من اخیراً فهمیدهام که اهل ولایت هستم و علائم ایمان در من بیدار شده است. گفتم چطور؟ ایشان گفتند شنیده بودم امام سجاد(ع) هر چه به پایان ماه رمضان نزدیک میشود ناراحتتر میشوند و برای فراغ این ماه مبارک گریه میکنند و حالا من هم یک چنین احساسی دارم. فقط با یک تفاوت که من هر روز که میگذرد از این ناراحت میشوم که به ماه رمضان سال آینده یک روز نزدیکتر شدیم. اجازه بدهید عرایض خود را از همین ماه رمضان شروع کنم که دو ریکرد به دین، معرفت دین و احکام دین وجود دارد. یکی رویکرد اکثریت ماست که پشت این شوخیها به نوعی جدی هم هست. واقعاً نگاه ما همین است. نگاه ما به شریعت این است که یک هزینهای است و باید بپردازیم و چارهای نیست. یک بخش مهمی از ما با دین به این شکل مواجه میشویم که این هم دین خوبی است و انشاالله از ما قبول میکنند. یک رویکرد هم همین رویکردی است که به شریعت و احکام فردی و اجتماعی و عبادی و سیاسی و اقتصادی آن به چشم قول و زنجیر نگاه نمیکنند. یعنی اینها را به معنای کلفت و مشقت و سختی تکلیف نمیدانند که باید برای خدا آنها را تحمل کنند. بلکه با لذت به استقبال آن میروند. البته یک اقلیتی به این شکل هستند. انشاالله هم از ما و هم از آنها خدا قبول کند ولی باید یک مقدار توجه داشته باشیم که دو نوع نگاه به معارف و فهم و بصیرت و احکام و ارزشهای دینی وجود دارد. همهی ما مسلمانها یک سنخ و یک طبقه نیستیم و متفاوت هستیم. برای شما دو پیامک میخوانم که هر کدام یک نمونهای از این دو رویکرد است. همین امروز برای من فرستادهاند. یکی از دوستان نوشته پروردگارا ماه رمضان را همانند جام جهانی هر چهار سال یک بار و هر بار در یک کشور برگزار فرما و ما را هم در مرحلهی مقدماتی حذف بفرما. یکی هم این شعری است که برای امام است. ماه رمضان شد، می و میخانه بر افتاد. عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد. چون در ماه رمضان در روز امکان ندارد و به سحر افتاد. این شعر برای امام است. عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد. با باده وضو گیر که در مکتب رندان در درگه حق این عملت بارور افتاد. افطار به می کرد برم پیر خراب، و این شعر ادامه دارد تا در آخر شعر نوعی اعتراض به متشرعین ریاکار میکند که از شرع و دینداری فقط ظواهر را میبینند و به باطن شریعت که به تعبیر امام مستی است نمیرسند. امام میگوید سحر وقت مستی است. اگر زاویهی نگاه به دین درست بشود خیلی از مسائل درست خواهد شد ولی اگر زاویهی نگاه به دین غلط باشد، یعنی از زاویهی غیر انسانی و غیر الهی به دین نگاه کنیم هر چه هم سواد دینی و اطلاعات مذهبی پیدا کنیم چیزی به معرفت دینی و ایمان دینی ما اضافه نمیکند و بلکه ممکن است نتیجهی عکس بدهد. این زاویهی نگاه را چطور باید درست کنیم؟ ما با یک دینی مواجه هستیم که بر خلاف بقیهی آنچه که در شرق و غرب عالم به نام دین مطرح است، چه آنهایی که به اصطلاح الهی بودند و سابقاً ریشهی الهی داشتند و تحریف شدند و چه آنهایی که کاملاً ساختهی بشر هستند، یک تفاوت عمدهای دارند و این رمز جاودانگی اسلام است. چرا این دین جاودانی و ماندنی است؟ به تعبیر قرآن «ذلک الدین القیم...» این دینی است که سرپای خودش ایستاده است و کلنگی نیست. زیر آن شمع و ستون و تکیهگاه نگذاشتهاند. این دین روی پای خودش ایستاده است و جاودانه است. چرا؟ چند خصوصیت در این دین است که من به بعضی از آنها با استناد به قرآن و حدیث اشاره میکنم. فقط به چند نمونه اشاره میکنم. چرا این دین ابدی است؟ چرا نسخ نخواهد شد؟ ما باید مراقب باشیم که مسخ نشود. اگر مسخ نشود، نسخ نخواهد شد. مسخ به معنی تحریف است. یعنی ظاهر اسلام باشد و باطن اسلام نباشد. این خطری است که باید خیلی مراقب آن باشیم که به اسم اسلام مفاهیم متحجرانه و قشری و یا مفاهیم غیر دینی چه به نام اصالتخواهی و اصولگرایی و چه به نام نوآوری و نواندیشی به ما غالب نکنند. اگر مراقب این موضوع باشیم و دین را همانگونه که هست بشناسیم قطعاً مسخ نخواهد شد. این دین ورافتادنی نیست و تاریخ مصرف ندارد و بنابراین چون جاودانه است لازم نیست کسی اسلام را حفظ کند. بعضیها میگویند ما میخواهیم اسلام را حفظ کنیم. اسلام آمده تا ما را حفظ کنیم و قرار نیست ما اسلام را حفظ کنیم. چرا این دین جاودانه است؟ چون عقل و فطرت و تاریخ، هر سه به نفع این مفاهیم و ارزشها هستند. اولاً یک معیار جاودانه بودن این دین انسانی بودن این دین است. تا انسان هست و تا انسان، انسان است این دین هست. چرا؟ چون انسانی است. به چه معنای انسانی است؟ یعنی سازگار با مزاج خلقی بشر است. همان چیزی است که قرآن میفرماید این دین فطری است. «فطرت الله التی فطر الناس علیها...» یعنی خداوند همهی بشریت در شرق و غرب عالم، قدیم و جدید را با یک فطرت الهی آفریده است. همه با یک فطرت الهی و با یک چراغ سبز و چراغ قرمز الهی در درون خود متولد میشوند. ساخت انسان الهی است. ریشهی انسان الهی است. همهی بشریت فطرت دارند و فطرت همه الهی است. این یک دلیل است. این دین فطری و انسانی است. یعنی مقاومت ذاتی از طرف انسان و انسانیت و بشریت در برابر این دین نمیشود چون با ذات انسان سازگار است. این آیهی قرآن که آیهی 30 در سورهی مبارکهی روم است حداقل دو معنا دارد. یک، هر مفهومی که به دین و اسلام نسبت دادند و این مفهوم بر خلاف فطرت بشر بود مطمئن باشید متعلق به اسلام نیست. محال است که اسلام یک مفهوم غیر فطری و ضد فطری را ارائه کرده باشد. پس از این به بعد اگر یک مفهوم و ارزش و حکم و قانونی را برای ما نقل کردند و گفتند اسلام این را گفته و شما میبینی این خلاف انسانیت و فطرت و اخلاق و عقل است مطمئن باشید یکی از این دو اتفاق افتاده است. یا ما در رابطه با انسانیت و اخلاق و عقلانیت دچار سوء تفاهم شدهایم و یک چیزی را به اسم فطرت به ما غالب کردهاند و ما فکر کردیم یک مفهومی که فطری نیست، فطری است، یا انسانی نیست و انسانینما است و یا این مضمون یک مضمون دینی نیست. بلکه سوء برداشتی از دین است یا تحریفی از دین شده است و نسبت بیجایی است که به دین داده میشود. چرا؟ چون خداوند که صاحب این دین است فرمود ما دینی فرستادیم که با فطرت بشر سازگار است و فطرت بشر و دین هر دو از یک جا آمدهاند. خالق بشر و فطرت بشر همان خدایی است که انبیا و شریعت را فرستاده است و در کار خدا تناقض نیست. دو چیز ناسازگار نیافریده است. این نسخه برای همین بشر است. اگر یک کسی گفت ما انسان آفریدیم ولی روزی دو، سه بار برای تغذیه باید به پمپ بنزین بروی و بنزین بزنی یک مشکلی است. کسی که این را ساخته مشکلی دارد. چطور تو هم من را ساختی و هم بنزین را ساختی و توجه نداشتی که ما به درد همدیگر نمیخوریم. خداوند انسان را آفرید و شریعت را به عنوان نسخهی نجات فرستاد. این دو به هم میخورند. این اصل اول است. عرض میکنم زاویهی نگاه را به دین درست بکنید. بقیه با مطالعه و سوال و جواب درست میشود. اولین نکته این است که این دین انسانی و فطری است. همین آیه میفرماید عنصر الهی انسان، انسانی است و این دین همخوان و همسازی بین انسانیت و اسلامیت است. نمیتوانی بگویی پدیدهی «الف» با انسانیت میسازد ولی با اسلام نمیسازد. یا مثلاً بگویی پدیدهی «ب» اسلامی هست ولی انسانی نیست. یک چنین چیزی محال است. هر چه که اسلامی است انسانی است و هر چه که انسانی است اسلامی است. اسلامیت و انسانیت نه با هم تضاد دارند و نه با هم زاویه دارند. پس باید هم اسلام را درست شناخت و هم انسان را درست شناخت. اگر انسان و اسلام را درست بشناسیم خواهیم دید که نه هیچ تضادی بلکه هیچ تفاوتی هم نیست و این دو به همدیگر میخورند. در همین آیه میفرماید فکر نکنید این مقطعی است یا مربوط به بعضی از آدمهای خاص است. میگوید «ناس». یعنی همهی بشریت به این شکل ساخته شدهاند. یعنی ساختار شما الهی است و راحت میتوانید با نسخهای که انبیا آوردهاند تطبیق پیدا کنید. بعد میفرمایند «لا تبدیل خلق الله...» یعنی عنصر الهی انسان حذف شدنی نیست. قابل تغییر و دستکاری نیست. نمیتوانید این گوهر الهی را از درون انسان حذف بکنید. میتوانید آن را تضعیف بکنید، میتوانید آن را خفه کنید اما خداوند در انسان یک وجدان الهی گذاشته که این قابل حذف و محو نیست. «لا تبدیل الخلق الله...» در آفرینش الهی تبدیل و تغییر راه پیدا نمیکند. بعد از این میفرماید «ذلک دین القیم...» این دین جاودانه است. دینی که روی پای خودش ایستاده است. با تصنع و تکلف و به زور سرپا نمانده است و این دین لیاقت جاودانگی را دارد. پس اصل اول این است که محکم و استوار و جاودانه است. زار جاودانگی و قیم بودن دین هم همین انسانی بودن است. اصل دوم آسان بودن اسلام است. آسانگیری غیر تحمیلی و غیر تصنعی است. اسلام دین آسانی است و لازم نیست آن را آسان بکنیم چون آسان هست. اصلاً فرض کنیم قرآن جز این یک آیه نبود که میفرماید «لا یکلف الله نفساً الا وسعاً...» خداوند از انسان نمیخواهد مگر به قدر ظرفیت او باشد. همین مورد یعنی اینکه این دین انسانی است. یعنی این دین تکلیف بیش از طاقت بشر بر بشر نکرده است. من از همه و مخصوصاً از خانمها عذر می خواهم که گرمای مضاعف میخورند. ثواب شما هم مضاعف است. واقعاً پاداش این خانمها از شما که لخت اینجا مینشینید بیشتر است. واقعاً ثواب و پاداش و ارزش نشستن آنها در این جلسه دو، سه برابر شماست. پس اصل دوم این است که اگر این دین تکلیفی کرده است تکلیف با رعایت ظرفیت و وسع بشر بوده است. اسلام دینی نیست که بگوید به درک و ما فقط حکم دادهایم. نمیگوید من به تو چه کار دارم و این حکم الله است. نه، حکم الله با توجه به ظرفیت بشر است. پس این دین به یک معنا انسانی است و به این معنا که فطرت بشر فطرت الهی است. به معنای دوم اسلام انسانی است و به همین دلیل ماندنی و همیشگی است و آن این است که این دین سختگیر نیست. قرآن در آیهی 185 سورهی مبارکهی بقره میفرماید «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر...» خداوند برای شما آسانی اراده کرده است. خداوند نمیخواهد شما را به سختی بیندازد. خداوند با بشر مشکل ندارد که بگوید با بشر چه بکنم که در دنیا بیشتر آزار ببیند. با شما مشکلی ندارد. خداوند برای نجات و رستگاری و رشد شما و با توجه به ظرفیت شما تکلیف قرار داده است. «لا یکلف الله نفساً الا وسعها...» خداوند به هیچ کسی تکلیفی فراتر از ظرفیت او نکرده است و لذا واجبترین عمل که نماز است و میگویند اگر داری در دریا غرق میشوی و نماز تو در حال قضا شدن است همانطور که در حال غرق شدن هستی نماز را به یک شکلی بخوان. همین دنیا میگوید اگر از روزه احساس خوف و خطر کردی نگیر، یا اگر نمیتوانی ایستاده نماز بخوانی نشسته بخوان، اگر نمیتوانی وضو بگیری تیمم کن. نمیگوید همین است، حالا برو بمیر. میگوید مراتب دارد. توان تو چقدر است؟ به اندازهی توان خود مسئول هستی. به اندازهی علمی که داری مسئول هستی. به اندازهی عقل خود مسئول هستی. در روایت داریم خداوند در قیامت با عقل بشر با بشر احتجاج میکند. یعنی با هر کسی به اندازهی عقل و شعور او حساب و کتاب خواهد شد. آنجا جایی است که آدم آرزو میکند کاش دیوانه بود. کاش از عقل سهمیهی کمتری به ما داده بودند. چون در دنیا به هر کسی بگویی چه چیزی کم داری میگویند همه چیز کم داریم. پول به ما نرسید، شغل و ریاست به ما نرسید ولی در مورد عقل کسی نمیگوید به من کم رسید. همه میگویند ما اول صف بودیم و زیادی هم داریم و اگر بخواهید میتوانیم به شما هم بدهیم. ولی روزی میرسد که آرزو میکنیم کاش عقل نداشتیم. چون هر کسی به اندازهی عقل خود باید حساب پس بدهد و مسئول است. در روایت میفرماید مسئولیت انسانها به اندازهی عقل آنهاست. پس ظرفیت آدمها مساوی نیست و مطالبهی خداوند از آدمها هم مساوی نیست. ثروتمندان از فقرا مسئولتر هستند. آنهایی که سالم هستند از آنهایی که بیمار هستند مسئولتر هستند. آنهایی که قدرت دارند از آنهایی که قدرت ندارند مسئولتر هستند. همه به اندازهی وسع خود مسئول هستند. یعنی به این معنا هم اسلام یک دین انسانی است. واقعبینانه، طبقهبندی شده، با انعطاف و با رعایت ظرفیت انسانها است. نمیگوید از یک کنار همه مثل هم هستند. درست است که نماز و روزه و شریعت بر همه واجب شده است. اما نماز ما با هم فرق میکند، روزههای ما با هم فرق میکند، نوع سلوک آدمها با هم فرق میکند و لذا طبقات بهشت و جهنم هم با همدیگر فرق میکند. در روایت دیدم که بعضی از بهشتیها طوری به همدیگر نگاه میکنند که مثل اینکه شما از روی زمین ستارههای روی آسمان را نگاه میکنید. هر دو هم بهشتی هستند ولی بهشت داریم تا بهشت و جهنم داریم تا جهنم و آن هم به این علت است که آدم داریم تا آدم، موقعیت داریم تا موقعیت. پس به این معنا هم اسلام دین انسانی است. بعداً یادآوری کنید که بگویم به چه معنا انسانی نیست. اسلام به یک معنا هم انسانی نیست. یعنی فراانسانی است. بشری نیست و الهی است. ولی به این معنا فراخور بشر است. این هم نوع دوم و دلیل دوم است. از پیامبر(ص) یک روایتی است که میگوید یک نفر از طرف ایشان برای تبلیغ دین به جایی میرفت. گفت آقا به من بگویید ممکن چه کار کنم و آخرین جملههای مهم را به من بفرمایید. پیامبر(ص) فرمودند «بشِّر و لا تُنفِّر...» بنای تربیت و دعوت دینی را بر بشارت بگذار و بر نفرت مگذار. آنها را از دین متنفر نکن. «بشِّر...» بشارت بده. به آنها امید بده. آنها را به این موضوع امیدوار کن که اصلاح بشوند و رشد کنند. «و لا تُنَفِّر...» آنها را از دین متنفر نکن. آنها را از خدا و دین و سلوک معنوی نترسان. «یَسِّر و لا تُعَسِّر...» آسان بگیر و سخت نگیر. یک کاری نکن که مردم بگویند یا صد هست و یا هیچ هست. بین 100 و هیچ 99 پله است. حالا ما 100 و 90 نیستیم ولی میتوانیم 20 باشیم. چرا من را از 20 مأیوس میکنی؟ پیامبر(ص) فرمودند بشارت بده، متنفر نکن، آسان بگیر و سخت نگیر. اجازه بده به این طرف بیایند. این یک کوه و قلهای است که همه به قله نمیرسند اما کاری نکن که مردم بگویند یا باید به قله برسیم یا همین پایین بمانیم و تکان نخوریم. دامنهی این کوه با این وسعت و عظمت مهیا است. این همه فاصله هست و خیلیها میتوانند بالا و بالا و بالاتر بیایند. پس به این معنا هم انسانی است. البته تکلیف هم دارد اما تنفیر و تعثیر یعنی متنفر کردن و سختگیری افراطی ندارد. این به آن معنا نیست که ما بگوییم آقا ما یک دین آسانطلبانه میخواهیم. امکان دارد دینی باشد که در آن نماز و روزه و جهاد و انفاق و زکات و خمس نباشد و حرام نداشته باشد و همه چیز در آن حلال باشد؟ اگر این باشد خیلی دین آسان و خوبی است. بله، این خیلی آسان است ولی دیگر دین نیست. این بیدینی است. میتواند دین باشد و دین آسان باشد. قرآن میفرماید این دین، آسان است. خداوند برای شما سختی نخواسته است. به اندازهی توان شماست. به این معنا هم انسانی است. سوم، عقلانی بودن اسلام است. پس ببینید آسان کردن به معنی آسانسازی و خنثیسازی دین یا نفسانی کردن دین، تغییر دین تا به مذاق همه خوش بیاید نیست. خود دین آسان است. سومین دلیل برای اینکه انسانی و جاودانه است این است که عقلانی است. این هم دلیل سوم است. تعریف سوم از انسانی بودن اسلام است. به چه معنا عقلانی است؟ به این معنا که خردورزی و عقلانیت رکن این دین است. ما عقل را حجت الهی میدانیم. ما عقل را حجت شرعی میدانیم. ما عقل را مثل وحی حجت خداوند میدانیم. به شرط اینکه برهان باشد و اثبات باشد. با حدس و گمان و تخیل و توهم اسم آن را عقل و عقلانیت نگذاری. اسم نفسانیت را عقلانیت نگذاری. اسم جهل را عقلانیت نگذاری. واقعاً عقلانیت باشد. برهان باشد. هر چه را که عقل به طور قطعی اثبات کند آن امر نه فقط عقلی بلکه شرعی است. پس این هم معنای چهارم برای انسانی بودن این دین است. علت بعدی برای جاودانه بودن است. این دین عقلی است. نه فقط معقول است بلکه عقلانی است. پس یعنی از عقلانیت نترسیم. عقل با ماست و بر ما نیست. عقل دوست ماست. اسلام میگوید عقل دوست ماست و جزو جنود الله است. عقل جند الله است. عقل حزب الله است. همهی اینها در روایت هست. عقل با ماست و بر ما نیست. عقل جزو دشمنان ما نیست. ما از ناحیهی عقل هیچ نگرانی نداریم. این دینی است که میگوید ما از ناحیهی عقل نگران نیستیم. عقل با ماست. عقل خودی است. با عقل میتوان به خداوند رسید. پیامبر(ص) به حضرت امیر(ع) فرمودند وقتی دیگران فقط با عبادت به خداوند نزدیک میشوند تو با عقل خود به خداوند نزدیک شو که از آنها سبقت خواهی گرفت. در روایت میفرمایند یک نماز و روزهی همراه با معرفت، خواب آدم روزهدار، خواب آدم عالم، خواب آدم با معرفت از بیداری آدم بیمعرفت پاداش الهی بیشتری دارد. این حرف یعنی چه؟ آدم بیمعرفتی که معرفت الهی ندارد و مشغول نماز و ذکر است حتماً ثواب و پاداش میبرد. این با یک آدم بامعرفت بیدین یا بیمعرفت بیدین فرق میکند و حتماً از آنها بهتر است چون به همان مقداری که میداند عمل میکند. اما فرمودند این آدمی که معرفت دینی ندارد و در شبانهروز مشغول تلاش باشد و یک آدمی که معرفت دینی دارد و مسائل را درست میفهمد و دین را میشناسد یکی نیستند و خواب این از بیداری او بیشتر عبادت تلقی میشود. اینها یعنی چه؟ اینها به معنی احترام به معرفت است. البته اینجا معرفت به معنی لفاظی نیست. سواد فقهی و دینی و حوزه و دانشگاه معرفت نیست. امکان دارد آدمی باشد که سالها در دانشگاه و حوزه بالاترین مدرکها را گرفته باشد ولی بیمعرفت باشد. باسواد و بیشعور باشد. این امکان دارد و شده است. خیلی جاها اتفاق افتاده است. معرفت و نورانیت مهم است. فرمودند ما عقل را در برابر دین تعریف نمیکنیم. عقل وسیلهی دین است. «ما عُبِدَ به الرحمان و اکتسب به الجنان...» عقل چیست؟ فرمودند عقل چیزی است که با آن خداوند را عبادت میکنیم و بهشت را به دست میآوریم. عقلی که دستاورد آن بهشت و عبودیت است. بین عقل و دین کجا تضاد است؟ در این مکتب ما چنین چیزی نداریم. با عقل میتوان به خدا رسید و به بهشت وارد شد. عرض کردم عقلانیت غیر از نفسانیت است. غیر از «ما لیس لک به علم...» است. غیر از ظنیات و شکیات مادی است که اسم آنها را هم عقل میگذارند. پیامبر(ص) به حضرت امیر(ع) فرمودند علی هیچ فقری وحشتناکتر از جهل نیست و هیچ ثروتی بالاتر از عقلانیت و تعقل نیست. این بالاترین ارزشهای دینی است. دلیل بعدی چیست؟ باز این دین انسانی است به این معنا که در برابر بشر متواضع است. میگوید اگر حتی عالمتر فرد باشی صرف دانش ذهنی برای تو فضیلت نمیآورد. فرمود آن کسی از نظر ما عالم محسوب میشود که پیش بشر خاضع باشد. پیش مردم و حتی پیش جاهلان مؤدب باشد. فرمودند از موضع بالا به پایین و حتی با تفرعون علمی و معرفتی سخن نگوید و در برابر بشر خضوع داشته باشد. فرمودند تواضع علامت علم حقیقی است. فضلفروشی نباشد. آقا فاضل تشریف دارند. چقدر ایشان ملا هستند. چقدر ایشان باسواد هستند. اینها اصلاً هیچ ارزشی ندارد. ارزش الهی ندارد. از نظر اسلام آن دانشی علم محسوب میشود که اینطور نباشد. این معرفت فضل مصطلح نیست. نه فیگور روشنفکری و دانشگاهی است و نه قیافهی علمایی است. هیچ کدام از اینها نیست. علامت کسی که عالم است چیست؟ پیامبر اکرم(ص) فرمودند میخواهید عالم را بشناسید؟ هر کسی برای خدا عالم بشود، نه برای فخرفروشی و پز و به دست آوردن ریاست و شهرت و مرید و قدرت و ثروت، هر گام که جلوتر رود و هر سال که فاضلتر و عالمتر شود از درون غنیتر میشود و وابستگی او به قدرت و دنیا و ثروت و شهرت کمتر میشود و آسیبپذیری آن کمتر میشود. پیامبر(ص) فرمود علامت این هم آن است که با مردم متواضعتر، از خدا ترسانتر و نگرانتر، در راه دین خدا و حقیقت مجاهدتر و پرتلاشتر میشود. به این معنا هم این دین انسانی است که حتی پیامبر و بزرگان آن میفرمایند ما بزرگی را در صرف اصطلاحات و لفاظیهای روشنفکری و آخوندی و دانشگاهی نمیدانیم. مثلاً بگویند ببین چقدر این آقا ملا هستند. ببین چقدر فلسفه و فقه میداند. چقدر جامعهشناسی و روانشناسی میداند. چقدر هندسه و فیزیک میداند. اینها به این معنا علم نیست بلکه فضل است. محفوظات است. فرمودند عالم کسی است که در برابر همین مردمی که از نظر تو نادان محسوب میشوند متواضع و مؤدب باشد. نباید خودت را بالاتر از آنها بدانی. اگر خودت را بالاتر بدانی عالم نیستی.
هشتگهای موضوعی